سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از دست این حجاب...!!!

عصازنان رسید خانه علی.در زد. فاطمه چادر سرش کرد.
پیامبر گفت:(( فاطمه جان!خودت را از نابینا می پوشانی؟))

فاطمه گفت:(( پدر جان! او مرا نمی بیند،من که او را می بینم.مهمتر اینکه او بوی مرا می شنود.))


مدتی است تنور بحث و جدل در مورد این موضوع مظلوم واقع شده، داغ شده است و هر کس نظری می دهد در باب حجاب و عفاف و پوشش. جالب اینجاست که بعضی ها حد و حدودش را هم تعیین می کنند و انگار نه انگار که تقلید از یک مرجع اعلم جزو واجبات ماست. در تلویزیون، مدارس، دانشگاه، حتی در اتوبوس و تاکسی ها، همه از این حجاب بیچاره حرف می زنند و دریغ که همه فقط حرف میزنند.
خیلی حرص می خورم وقتی می بینم همه در این مسئله تخصصی صاحب نظر شده اند و فقط هم نظر خودشان را درست می دانند مخصوصا وقتی انسان هایی را می بینم از جنس مذکر که چشمانشان همه جا را می بیند الا جلوی پایشان را!!!
خلاصه احساس می کنم حجاب هم از آن مقوله هاست که بیشتر به یک موضوعی تبدیل شده تا تابستانهایمان را پر کند و جدلی کنیم و خداحافظ.
حرف من این است که مگر نباید هرکس برای خودش مرجع تقلیدی داشته باشد. خب از او استفتاء کند و بداند که حد و مرز حجابش چیست.
اصلا ما معنای حجاب را نمی دانیم و تعاریفمان در موردش متفاوت است بعد ساعت ها بر سر چیزی که نمی دانیم چیست بحث بیخود می کنیم.
درباره حجاب و حد و مرزش خواهم نوشت در آینده ای نزدیک.
اما دلیل اینکه این مطلب را نوشتم چند سطر اول است که داستان زیبایی است از زندگی سراسر عفت و حیای فاطمه(سلام الله علیها).
استادی حرف زیبایی می زد؛ می گفت مگر شما خانم فاطمه ی زهرا را دوست ندارید و او را الگوی خودتان نمی دانید.
- (همه با هر نوع پوششی ) بله.
- خب اگر خانم همبین الان بیایند، پوشش و حجاب شما را تایید می کنند یا نه؟ اگر جوابی که به خودتان می دهید مثبت است پس حجابتان خوب است اگر جواب منفی می دهید به فکر اصلاحش باشید.
به همین سادگی.
می خواهم بگویم هر کسی از زن و مرد خودش خوب می داند که آیا دارد درست عمل می کند یا نه....

بیشتر توضیح خواهم داد!



[ جمعه 89/5/8 ] [ 12:3 عصر ] [ عقل نوشته های یک دانشجو ]

نظر